dimanche 30 décembre 2012

"عشق اول سر كش و خوني بود تا گريزد هر كه ، بيروني بود"


تاهمسفرم عشق است در جاده تنهای
از دست نخواهم داد
 دامان شكیبایی
از عشق تو سهم من ،همواره همین بوده است
رسوایی و حیرانی ، حیرانی و رسوایی
تو آتش و من دودم ،دریا تو و من رودم
هرچند محال اما ، چیزی است تماشایی
چندی است كه پیوندی است
 پیوند خوشایندی است
بین تو و آیینه ،آیینه و زیبایی
من دستم و تو بخشش 
 تو هدیه و من خواهش
من زین سو و تو زان سو ،می آیم و می آیی
با گردش چشمانت افتاده به میدانت
انبوه شهیدانت ،تا باز چه فرمایی

بی ساحل آغوشت آغوش سحرپوشت
چندی است كه طوفانی است 
این دیده دریایی



Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire