samedi 23 février 2013

لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم


درین محاکمه تفهیم اتهام ام کن

سپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کن

اگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام

تو با سیاست ابروی خویش رام ام کن

به اشتیاق تو جمعیتی ست در دل من

بگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کن

شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را

به پاس این همه سرگشتگی به نام ام کن

شراب کهنه چرا ؟ خون تازه آوردم 

اگر که باب دلت نیستم حرام ام کن

لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم

تو 
مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن



Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire