در جواب نامه ی تو نا رفیق
از تو نوشتم
از تو که شد با تو آغاز لحظه لحظه سرگذشتم
رفتی اما کردی یادم
آخه
یاره با وفاوتم
واسه فهمیدن حرفات
من و کم داری
فداتم
تنهایی دستای ما با دست هم شد آشنا
با هم
تپید قلب های ما
از هم شدیم اما جدا
به من بگو آخر چرا
...چرا
با نگاه مهربونت قفل قلبم و تو بستی
ساز تو تار دلم
زدی تارم و. شکستی
واسه ویرون شدن ما
میزدی تیشه دو دستی
باورت نمی شه
اما
خود تو عهد و شکستی
حالا اینجا
تک و تنها پرپر گذشته هاتم
نارفیقانه بدی
.....ولی من هنوز....
باهاتم
هر دومون تنهای
تنها
هرکدوم یه جای دنیا
جای تو خالیه
اینجا
جای من خالیه اونجا
رفاقت معرفت نمیاره … این معرفتِ که رفاقت میاره
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire