اولش
يك نگاه ساده بود
يک نگاه كودكانهاي كه تكيه بر غرور داده بود
حالت عجيب آشنا شدن
با ترنم غريب درد همنوا شدن
پلّه پلّه اين مسير
سخت شد، دراز شد
چكّه چكّه اين نگاه
داغ شد، نياز شد
بيقراري من از تو رنگ و بو گرفته است
دير ميكني و بغض ابرها
ريشه در گلو گرفته است
اضطراب، حالتي است
وقتي از تو دور مانده ام
اشتياق هم ازين قبيل
باورم نميشود
ديدن تو توي خواب
نه، خداي من
ديدن بخواب رفتن تو
روي دستهاي من
چكّه چكّه اين نگاه
گرم اشتعال شد
قطره قطره
روي گونه ها و دستهاي تو چكيد و
شكل خال شد
ابرويت
حالت عتاب كودكانه است
چشمهات
حالت
راستش
حالتش هنوز دست من نيامده ست
در نمازهاي من تلاوت تو يك فريضه است
با خدا هميشه از تو گفته ام
طاقت خدا... ولي عجيب طاقتي است
حكمت خدا... هنوز هم سرم نميشود چه حكمتي است
شعر را تو باعث سرودني
عشق را تو حس و حال بودني
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire